۱۳۸۷ دی ۲۴, سه‌شنبه

نقدهایی که این روزها میکنند

با وجود اینکه ما تازه کارمان را آغاز کرده ایم خوشحالم که این روزها خیلی ها در باره ی ما حرف می زنند. وقتی گروهی طرفداران زیادی داشته باشد حتما مخالفانی هم دارد. ما تنها با دو کنسرت توانستیم نظر بسیاری از مردم را به گروه مستان جلب کنیم با وجود کارهایی که می دانم خالی از اشکال های آوازی و گروهی نیست و همه ی انتقادها را پذیرا هستم و همیشه کوشیده ام روز به روز این اشکالها را کمتر کرده و در راه بهتر شدن گام بردارم که در کنسرتهای تور آمریکا، کانادا و ضبط هایی که به تازگی داشتم بر آن کوشیدم تا بهتر از گذشته باشم.

خوشحالم که روز به روز نقدهای کارساز، جالب و گاه گاهی عجیب را از خبرها، چه از راه اینترنت و چه از زبان مردم می شنوم و می دانم تنها راه بهتر شدن و به جایگاه بالا تر رسیدن انتقادپذیر بودن است، حتی اگر منتقد اندیشه ی تخریب در سر داشته باشد.

کاستی های کنسرتهای تالار وحدت و ملاقات با دوزخیان اگرچه به چشم منتقدان آنقدر بزرگ می نماید که حتی در برخی از نقدهاشان بی رحمانه حاضر به توهین نمودن به من گشته اند، اما گویی نمی خواهند باور کنند که دارای ویژگی هایی نیز هست که اینگونه حمایت مردم را به دنبال داشته است !

به نظر من تنها زمان بیانگر واقعیتهاست و هنرمندانی که در راه مردم گام بر می دارند جاودانه خواهند ماند، و آنانی که مردم را کوچک می شمرند خود، از یاد می روند.

من به دور از تمام حاشیه ها، به کارم عشق می ورزم و راهم را ادامه خواهم داد با حمایت استادان نیک اندیشم، خانواده ی مهربانم، دوستانم در گروه مستان و مردمانی که به ما عشق می ورزند آواز خواهم خواند.

به کسانی که موفقیت همای و گروه مستان را غیر حمایت مردم و عجیب می دانند خرده نمی گیرم، زیرا " چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند "

آری

" همای از آن بر همه مرغان شرف دارد     که  استخوان  خورد و  جانور  نیازارد "

۱۳۸۷ دی ۲۰, جمعه

گفتگو با مجله ی گیلوا

من خود را از خاندان تالش و گیلک می دانم و نیز به آن افتخار می کنم که می توانم در کنار موسیقی پارسی و گیلکی، تالشی هم بخوانم. منظور من از آنکه گفته ام کسی نباید موسیقی تالش را از موسیقی گیلان جدا کند این است که، موسیقی تالش، دیلمان، شرق و غرب گیلان، از یک فرهنگ سرچشمه می گیرد، که بخشی از آن رنجها و تلاشها و بخشی شادی ها و آداب زندگی مردم گیلان بوده است. اما من بارها شنیده ام برخی از موسیقیدانان گیلک و تالش موسیقی تالشی را از موسیقی گیلان جدا می دانند. به نظر من موسیقی تالش، دیلمان، کوهپایه های درفک، ماسال، ساحل دریای خزر، فومنات، از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب همه فرزندان فرهنگ بهشتی ست سرسبز به نام استان " گیلان و تالشان " که در قرن گذشته نام " تالشان " از آن جدا گشته و اکنون تنها نام " گیلان " در نقشه ی جغرافیای ایران بجا مانده است.

من به عنوان فرزند این بهشت سر سبز تلاش خواهم کرد که نام تالشان را در کنار نام گیلان دوباره به نقشه ی جغرافیای ایران باز گردانم زیرا از دبر باز این بهشت سرسبز را سرزمین " گیلان و تالشان " می خواندند. در ایران به سرزمینهایی که دارای لحجه ها و زبانهای چند گانه بودند اینگونه نام می نهادند همچون سرزمین سیستان و بلوچستان، چهارمحال و بختیاری و ...

من هیچ گاه در هیچ گفتگویی با آن لحنی که در گیلوا به چاپ رسیده است درباره ی هیچ فرهنگی سخن نگفته ام و حتی در بخشی که به زرتشت اشاره داشتم بدان منظور بوده که فرهنگ تالش آنقدر غنی و باقدمت است که حتی برخی برآمدن زرتشت را از این سرزمین می دانند.

بدان امید که همه گیلکان و تالشان از یاد مبرند که روزگاری، هم بستگی چنان در میانشان بود، که دشمنان راه یافتن به این سرزمین را رسیدن به بهشتی دیگر می دانستند.